گرگان و گنبد کاووس
 
ترکمن صحرا
اخبار روز ترکمن صحرا
 
پنج شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:گرگان و گنبد کاووس , :: 20:51 ::  نويسنده : بهزاد

شهر گرگان که از نو ساخته شد پایتخت این ایالت گردید و بزودی اهمیت یافت، ولی ظاهرا انقلابات سیاسی که دائماً این سرزمین شر و شور را زیر و زبر کرده است از همان روزهای نخست آبادانی آن را در معرض خطر افکنده ، زیرا که این شهر در سر حد دو قوم متخاصم واقع شده بود و حکمرانان آن که از دیگران دور افتاده بودند غالبا خود را مستقل میخواندند.
در 257 هجری (871میلادی) حسن بن زید علوی که پس از برون کردن طاهریان از طبرستان بر آن دیار حکمرانی می کرد گرگان را گرفت. سپس ناچار شد در برابر یعقوب بن لیث صفاری از خویشتن دفاع کند و ناگزیر چندبار از قلمرو خویش بیرون رفت ولی با این همه تا سال 270 (880) که سال مرگ اوست حکمراوائی داشت.
پس از او برادرش محمدبن زید به جای او نشست و در جنگ با محمد بن هارون سپهسالار اسمعیل سامانی کشته شد. آنگاه سامانیان این دیار را گرفتند وتا سال 301 هجری (914) که قیامی دوباره خاندان علویان را به سلطنت رساند و حسن بن علی الاطروش را پادشاه کرد این ناحیه را در دست داشتند .
در 310 هجری (923) اسفاردیلمی که اطروش را کشته بود گرگان را گرفت. ولی در سال 316 هجری (928) اسفار را نیز یکی از دست نشاندگان پیشین وی مرداویج بن زیار موسس سلسله ی زیاری به قتل رسانید.
مردوایج تسلط خویش بر طبرستان بسط داد و اصفهان و همدان را گرفت و سپاه خود را تا حلوان در سر حد عراق پیش برد و سرپرست آل بویه که ایشان نیز مانند وی از مردم دیلم بودند وی بود وعلی بن بویه از جانب او حکمران کرج شد. اندک زمانی پس از این واقعه ی آل بویه که در مقام خویش استوار شدند اصفهان را گرفتند و مرداویج هراسان شده شهر اصفهان را بخلیفه تسلیم کرد زیرا که در سکه های خود همواره را خلیفه بر خود فرمانروا شناخته بود.
مرداویج در 323 هجری (935) کشته شد و برادرش وشمگیر بجای او نشست ولی ناگزیر شد که چندین بار از گرگان فرار کند و مدتهای مدید در گرگان نبود و بالاخره مجبور گشت که مطیع سامانیان شود.
پس از وشمگیر چون پسر و جانشین وی بیستون مرد جانشینی جز کودک خردسالی نگذاشت و برادرش شمس المعالی قابوس زمام امور را به دست گرفت ولی مجبور شد که از371 تا 388 هجری (981 تا 998) ملک خود را به عضدالدوله بویه و سپس به فخرالدوله واگذار کند و چون پس از مرگ فخرالدوله او را به گرگان خواندند. در آنجا تا 403هجری (1012) حکمرانی کرد.
درین سال اعیان دولت قاموس بر او شوریدند و او را کشتند و پسرش منوچهر بجای او نشست. این زمان خطر آل بویه از میان رفته بود ولی خطر دیگری از مشرق عالم اسلام ظهور کرده بود چه قدرت غزنویان به اوج رسیده بود و هیچکس در برابر سپاه فاتح سلطان محمود برابری نمی توانست. منوچهر که در آن زمان حکمران گرگان و طبرستان بود کوشید تا خطر را دور کند وهدایای بسیار برای فاتح غزنوی فرستاد ولی چون وی در ضمن پیشرفت بسوی مغرب ری را گرفت منوچهر ناچار شد به یکی از حصارهای کوهستانی خویش پناه برد و از آنجا به نواحی باطلاقی دیار خود رفت واندکی پس از آن مرد.
پسرش انوشیروان را مسعود جانشین محمود به پادشاهی گرگان شناخت و او پذیرفت که 500000 دینار خراج دهد، و چندی پس از آن نیز آل زیار مطیع سلاجقه شدند. جهانشاه یا گیلانشاه ظاهراً آخرین پادشاه این خاندان است.
این خلاصه ی بسیار موجزیست از حوادث تاریخی که گرگان را در قرون سوم و چهارم هجری که دو قرن عمده ی تاریخ آنست منقلب ساخته. پایتخت این ایالت میبایستی در میان این همه جنگ و شهر گشائی وکشتار وتغییرهای دائمی حکومت و در محیطی که پیوسته گرفتار پریشانی و ناامنی بود ترقی کند.
با اینهمه نویسندگانی که آن شهر را در همین زمانها دیده اند آنرا شهر ثروتمند و آبادانی می شمارند که بزیبائی باغها وصنعت وتجارت خود معروف بوده است.
ابن حوقل در قرن چهارم هجری گوید: شهریست که از آجر ساخته شده وشامل دو قسمت است که در دو سوی گرگان رود بنا کرده اند و پلی از زورقها بر روی آن رود تعبیه شده. گرگان بیشتر نام قسمت شرقی بود؛ در ساحل غربی محله ی بکر آباد واقع بود و بنا بر گفته ی این حوقل شهر و محله ی خارج آن مساحتی داشت که از مساحت شهر ری افزون بود.
مقدسی که او نیز گرگان را دیده است گوید که محله ی عمده ی شهر که در ساحل شرقی رود بود شهرستان نام داشت . در میان شهر نهرهایی بود که به وسیله ی پل هایی از زورق و پلهای طاقدار از آنها عبور می کردند. این قسمت از شهر نه دروازه داشت. نیز مقدسی گوید که که بکرآباد خود شهری جداگانه بود که سکنه ی بسیار و مساجد مخصوص به خود داشت. ساختمان های آن در میان دشت تا فاصله ی بسیاری از رود را فرا گرفته بود .
گرگان در میان تمام طوایف شیعه بواسطه ی مزاری که معروف به «گور سرخ» بود شهرت داشت و آن را مزار یکی از باز ماندگان علی می دانستند و حمد الله مستوفی تصریح می کند که مزار محمد بن جعفر الصادق امام ششم بوده است . این شهر بدون شک در زمان آل زیار بواسطه ی ذوق عامی و صنعتی پادشاهان خود معرف بوده است .
شمس المعالی قابوس که از میان پادشاهان زیاری از همه معروف تر است ادیب و دانشمندی بود که چندین کتاب از نجوم و شعر به زبان عربی و فارسی تالیف کرده است .
در خوشنویسی به حد کمال رسیده بود و ذوق صنعتی او را از گور باشکوهی که در زندگی خویش برای خود ساخته است می توان دریافت. پس از هفده سال غربت که در نتیجه ی پیمان دوستی و وفاداری نسبت به فخر الدوله بویه برای او پیش آمده بود چون به گرگان باز گشت عده ی کثیری از دانشمندان و نویسندگان را در دربار خود گرد آورد .
شهر گرگان مردان بزرگ مانند ابن سینا را دیده است که از دعوت محمود غزنوی گریخت و بدان جاه پناه برد ، بیرونی را دیده است که کتاب آثار الباقیه خود را در آن شهر نوشت و ابو منصور تعالبی را به خود دیده است که کتاب المبهج و کتاب التمتل و المحاضره را آنجا نوشته است.
پسرش منوچهر و ممدوح شاعر بزرگ منوچهری بود که تخلص خود را از نام وی بیرون آورده. نواده اش عنصر المعالی کیکاووس ممدوح فصیحی و مولف قابوس نامه است .
خرابی گرگان ظاهرا در نتیجه فتنه ی مغول است. حمد الله مستوفی در قرن هشتم (قرن چهاردهم میلادی) آن را به کلی ویران و تغریبا نامسکون می داند و می گوید که پسر زاده ی ملکشاه سلجوقی آن را دوباره ساخته و در آن زمان دوره ی دیوار شهر هفت هزار قدم بوده است. ولی مسلم است که این شهر دیگر مانند پیش آبادان نشد و حتی پس از تیمور در بازگشت از مازندران در کنار رود برای خود قصر بزرگ شاسمان را بگفته ی حافظ ابرو ساخت دیگر به پای روز اول نرسید .
امروز محل شهر گرگان را فقط از توده های خاک تشخیص میتوان داد که در میان آن کسرات کاشی های بسیار خوب فراوانست ودر وسط آن مربع مستطیل وسیعی که ارگ قدیم را نشان می دهد در نهایت خوبی آشکار ست . گور سرخ دیگر وجود ندارد و از قصر تیمور هم اثری نیست .
تنها در بالای این مصیبت کده در نزدیکی محل ارگ امامزاده ی کوچکی است که ترکمنان آن را بسیار محترم میدارند و آن را امامزاده یحیی یا امامزاده کرن کیمن می نامند .
دور تر از آن تقریبا در سه کیلومتر ی شمال شرقی و کمتر از یک کیلومتری رود، قامت رعنا ی گور قابوس معروف به گنبد قابوس دیده می شود که تنها از دستبرد زمانه به اسیب مردم از گرگان قدیم تا زمان ها باقی مانده است .

گنبد قابوس
وصف بنا
گنبد قابوس در راس تپه ایست که قسمت عمده ی آن خاک دستی است و در شمال ده کوچکی به همین اسم واقعست. این بنا در میان محوطه ی مربع مستطیلی واقع شده و دیواره کنگره داری که در چهار گوشه ی آن چهار بر جست گرد آن ساخته اند . (ش1) . این محوطه دیوار بنای روس هاست که کاملا تازه است و در زمانی که دیز و سایکس از گنبد قابوس عکس برداشته و در آثار خود چاپ کرده اند این محوطه وجود نداشته است.

در مقابل این عکس ها بنایی را نشان می دهند که آن زمان توقف گاه کمیسر روسی سر حدات بوده و ژنرال پزلاوسکی در 1900 زمانی که با این ناحیه سفر کرده آن را دیده است؟ خانه ی کمیسر اینک از میان رفته و قلعه ی کو چکی که به دست ایران افتاده قرارگاه نظامی است .
طبیعت چنین می نماید که گنبد قابوس با تسلطی که به صحرای ترکمان دارد به منزله ی کمین گاه بسیار بلندی است. ظاهرا چنین به نظر میرسد که همین برج سبب شده است که این محل را قرارگاه نظامیان سازند ولی چنین نیست چه از زمان قابوس واز آن روزی که آخرین کارگر این بنا پس از بزیر آمدن از برج طنابی، که وسیله فرودآمدن وی بوده است باز کرده قطعا تا کنون کسی را بر فراز این برج ندیده اند. نه در خارج و نه در بدنه بنا هیچ پلکانی نیست و هیچ سوراخ و روزنه ای از بالا تا زیر برج دیده نمیشود که چوب بستنی بر آن کرده و حتی بر آن تکیه داده باشند . همین نکته صحت گفتار جنایی را ثابت میکند که بنا بر گفته ی او جسد قابوس را در تابوتی از شیشه نهاده و با زنجیر در میان گنبد آویخته بوده اند .
فی الحقیقه چنین می نمایند که تمام بنا و حتی ارتفاع بسیار و غیر عادی این مزار را چنان تعبیه کرده اند که کسی نتواند بر فراز آن رود و قابوس را در آرامگاه جاودان خود مزاحم گردد.
روزنه ی کوچکی که در سقف بنا رو بمشرق ساخته شده چنان می نماید که اساسا با نیت آشکار بانی خویش مناسب و مربوط است . بدون شک این روزنه برای ورود و خروج مصالح و کارگرانیست که درساختن سقف آن دست اندر کار بوده اند ولی ممکن بود پس از انجام کار آن را مسدود کنند آخرین کارگری که در ساختن آن مشغول بوده است پس از تمام کردن پوشش خارجی سقف ممکن بودبه آسانی از خارج فرود آید. اگر این روزنه را باز گذاشته اند و مخصوصا آنچنان که هست آنرا زینت کرده اند می بایست دلیلی دلیل داشته باشد که مربوط به ساختمان آن نیست و این دلیل ممکن است به آن عادت چندین هزار ساله تطبیق شود که همیشه منفذ چادر های صحرا نشینان را رو به آفتاب قرار می دادند. بدون شک قابوس هم خواسته است که نخستین پرتو آفتاب هر بامداد بر پیکر او بتابد. تابوت زجاجی که جنابی بدان اشاره کرده و مواجهه ی دقیق این روزنه با آفتاب، که مطلقا از حیث ساختمان بنا بیهوده است. خود بهترین مو ید این امر است .
وانگهی در کدام محل دیگر از این بنای بدین سادگی ممکن است بقایای جسد قابوس را گذاشته باشند ؟
پزلاوسکی می گوید که در 1899 روسها باندیشه ی این که قبری در زیر زمین است درمیان گنبد چاهی کندند که تا بعمق چهارده آرشین یعنی ده متر هم رسید ولی تا آنجا هم طبقات آجر دیده شد .
از طرف دیگر چگونه می توان گفت که قابوس پس از آنکه آن همه مراقبت کرده است که نتواند ببالای مزار وی رود فرمان داده باشد که جسد او را در زمینی بخاک بسپارند که دری چوبی و حتی دری فلزی نیز برای نگهبانی آن کافی نیست .
بنا بر این جسد او را روی زمین و زیر زمین نگذاشته بوده اند و چاره ای جز آن نیست که گفتار جنایی را درست بدانیم و چنانکه اشاره شد این بنا خود این گفتار را تصدیق می کند .
پس ظاهرا شکی نمی ماند که قابوس دستور داده است جنازه ی وی را زیر گنبد بیاویزند. غرابتی هم در این امر نیست در آنجا قطعا از دستبرد کنج کاوی و ستمگری مردم مصون تر از جنازه فرعونی میمانده است که جسد او را در انتهای گوری در ودای فراعنه زیر زمین یا زیر هرمی بخاک می سپرده اند .
من بواسطه ی نداشتن وسایل کافی نتوانستم بر بالای بنا سعود کنم و جزعیات قله ی گنبد را بسنجم و چون روزنه ای که در زیر آن ساخته اند پایین واقع شده و برای این کار کافی نبود نتوانستیم تحقیق کنم که در زیر گنبد حلقه ای یا چنگکی و یا بقایای زنجیری باقیست یا نه .
گنبد قابوس برج استوانه شکلی است یا اگر دقیق تر بخواهیم استوانه ی مخروط مانند است و بر فراز آن گنبد مخروطی ساخته اند .
فضای تهی میان این برج فقط شامل محوطه ی بزرگیست که سقف آن این گنبد است. گنبد مزبور را که سازنده ی آن عمدا هرچه بیشتر توانسته است از زمین بالا برده بسیار مرتفع ساخته اند . روزنه ی کوچکی که پیش از این ذکر شد در میان سقف در زیر گنبد قرار دارد . بدنه ی برج را از خارج با ده برید گی یا «پشت بند» زینت داده اند که از پایین در میان صفه ای که از سطح اصلی زمین دو متر و 75 ارتفاع دارد جوش داده شده و از بالا بطره ای که سقف روی آن ساخته شده اتصال یافته است .
طرح بنا چنانچه از نقشه ی ضمیمه ی (ش2) کاملا بر می آید در محلی که پشت بند ها شروع میشود مرکب از محیط دایره ایست بقطر 9متر و هفتاد سانتیمتر که محوطه ی داخلی برج را بمحیط دیگری بقطر 14 مطر و 66 محدود میکند و آن نیز دیوار برج را از خارج بمحیط سومی بقطر 17 متر و 8 محدود میسازد و آن محیط پوشش خارجی صفه را به پنج مربع که به قرینه یک دیگر ساخته اند محدود می نماید و این پنج مربع ده پشت بند یا بریدگی را که دهانه ی آن ها یک متر و 60 عرض دارد پدید می آورد و از آن نیز دهانه دیگری تشکیل می یابد که یک متر و 34 عرض دارد و مدخل بنا را تشکیل میدهد .

از نتیجه ی این نقشه معلوم میشود که زوایای پشت بندها مستقیم است و با لطبم ساختمان آن آسان و استوار است . از طرف دیگر محیطی که 14 مطر و 66 قطر دارد در زوایای داخلی پشت بندها بدنه های عریض دارای خطوط منحنی پدید می آورد .
در روی این بدنه ها از طرف پایین سه متر بالاتر از زمین وازطرف بالا بلافاصله زیرطره کتیبه ای بخط کوفی دیده میشود که نام سازنده ی آن شمس المعالی قابوس بن وشمگیر و مقصود ازین بنا و تاریخ ساختمان آن را شرح میدهد .
بلندی این برج بانضمام گنبد مخروط آن چنین می نماید که درست سه برابر محیط بناست یعنی اندکی بیش از 51 متر . معذلک نکته ی جالب اینست که این مقدار ارتفاع ظاهری آنست و ارتفاع حقیقی آن است . برای فهم یکی از مهم ترین دلیل شکوه خاص این برج دور افتاده و دلیل عظمت فوق العاده ی آن در نظر بیننده ای که آنرا از دور ترین نقاط مشاهده میکنید باید ارتفاع برج را از سطح زمینی که روی آن ساخته شده است اندازه گرفت، درین صورت باید گفت تپه ای که این گنبد روی آن ساخته شده بیشتر خاک دستی است و از طرف دیگر حفریاتی که روسها در 1899کرده اند معلوم کرده است که تا ده متر زیر کف محوطه ی داخل برج را آجر چین کرده اند . کسانی که حفریات می کردند هنوز بسطح پی بندی که در زمین قرار داده اند نرسیده بودند و قطعا قسمت فوقانی این بی بندی میبایست تقریبا مجاور سطح حقیقی زمین باشد از ین قرار چون سطح زمین داخل محوطه ی یک مطر بالا تر از سطح رمین خارج محوطه است لااقل 9 متر دیگر باید به 51 مطر ارتفاع ظاهری بنا افزود و بدین قرار این برج 60 مطر ارتفاع دارد و یکی از بلند ترین برج های جهانی است که تا کنون ساخته شده و حتی اگر بر خلاف گمان نگارنده برای عملیات ساختمان بنا خاک دستی را پس از انجام کار ریخته باشند این برج را کسانی که معاصر بنای آن بوده اند بلند تر از این دیده اند .
گنبد قابوس چه از خارج و چه از داخل به جز کتیبه ی مکرر آن و طاقی که بر روزنه ی میان سقف زده اند و به جز دو مقرنس کاری که که نیم گنبد میان دو طاق مداخل را روی آن ها ساخته اند به هیچ وجه زینت معماری ندارد . هیچ اثری از کاشی کاری نیست و اثر پوششی که هست فقط برای بر جسته کردن خطوط کتیبه و مقرنس کاری هاست و واضحست که قابوس فقط باستحکام و عظمت بنای قبر خود دلبستگی داشته است .
بهمین جهت بواسطه ی دقتی که در اجرای این مقصود بعمل آورده اند این بنای با شکوه چنان خوب باقی مانده است که اگر پایه ای آن را کسانی که در صدد بردن آجر بوده اند آسیب نمی رساندند میتوانستیم گفت که تا کنون بیش از 900 سال از بنای آن گذشته دست نخورده مانده است . ولی دیوار ضخیم آن که در پای صفه 3 متر و 50 قطر دارد به طوری ویران شده بود که در بعضی جاها مخصوصا در مجاورت مدخل بنا چیزی نمانده بود که از بار این بنای عظیم با شکوه شانه خالی کند و تا ابد ما را از یکی از زیباترین وقدیم ترین بناهای اسلامی ایران که تاریخ ساختمان آن ها معلوم است محروم سازد واگر دولت خوشبختانه بتعمیر آن همت نگماشته بود از هم فرو می ریخت.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید خوشگلدکز
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ترکمن صحرا و آدرس torkemansahra.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 645
بازدید کل : 119036
تعداد مطالب : 100
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



<